بسیج مرودشت

وبلاگ خبری تحلیلی مذهبی بسیج مرودشت

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ بسیج مرودشت خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

بسم الله الرحمن الرحیم

ايمان، ملاك اوليه و اساسي ازدواج

حالا اگر پول نداري، مي‌فرمايد: «فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِنات‏» (نساء/25) يك نكته‌ي لطيف، مي‌گويد: «الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِنات»، «فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِنات‏» يعني چه دختر حُرّ باشد، چه كنيز باشد، آنچه مهم است بايد ايمان داشته باشد. از همه چيز، از لهجه، از مدرك، از پول، از شكل، از همه چيزي اسلام  مي‌گويد: يك قدم پايين‌تر بيا. اما از ايمان... خواستگار كه براي دختر ما مي‌آيد، اصل براي ما ايمان است. داماد متدين كه اطلاعاتش پايين باشد، خيلي ارزشش بيش از دامادي است كه خيلي سطح معلوماتش بالاست، اما دين ندارد. «الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِنات»، «فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِنات‏». حالا بد نيست يك نكته بگويم، اين كنيز و برده از كجا پيدا شد. من هم از بس حرف مي‌زنم، نمي‌دانم اينها را كجا گفته‌ام. اخيراً هم يكجايي گفتم. يا در تلويزيون يا بيرون. خوب گوش بدهيد. هرجا ايستادم شما بگوييد.

 

در تاريخ بشر، هم جنگ بوده، هم جنگ هست، هم جنگ خواهد بود. در جنگ هم يكي غالب، يكي مغلوب، مغلوب‌ها را هم سر ببريم، درست نيست. آزاد كنيم درست نيست. اردوگاه درست نيست. بهترين راهش اين است كه اينها را به عنوان اسير و كنيز پخش كنيم. به تدريج آزاد شوند. اين را گفتند. متن قرآن است اگر آن موردي كه تو خواستي نشد، حق گناه نداري. يك قدم پايين‌تر بيا. تازه مي‌گويد: «أَنْ تَصْبِرُوا» (نساء/25) اگر مي‌توانيد خودتان را نگه داريد، «وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُم‏» صبر كنيد بهتر است.

 

اين كنيز را مفت مي‌شود به خانه آورد؟ نه! اين كنيزها بايد 1- با رضايت ولي‌اش باشد. 2- بايد مزدشان را داد. مزدشان را هم بايد به خودشان داد. «وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُن‏» (نساء/25) مهريه‌اش را بايد به خودش بدهي. يعني آنها هم شخصيت دارند. كنيز است، ولي شخصيت دارد. بايد...

 

چقدر مهريه بدهيم؟ مي‌گويد: «مَعروف»، يعني عرفي. الآن اگر كسي دخترش را با يك پسري عقد كند با يك سكه و دو سكه، اين معروف نيست. عرف، بايد مراعات كرد كه آن پدر دختر هم مي‌خواهد جهازيه تهيه كند. معروف بايد باشد. حقوق چوپان ماهي چقدر است؟ بين 300 و 600 ما مي‌گوييم، 400، 450. پس ماهي 400 تومان. 400 تومان سالي چند ميليون مي‌شود. تقريباً سالي پنج ميليون. هشت تا پنج ميليون چقدر مي‌شود؟ شعيب گفت: دخترم را به تو مي‌دهم به شرط اينكه هشت سال چوپاني كني. يعني الآن اگر پيغمبري، به پيغمبري دخترش را بدهد، مي‌گويد: هشت سال چوپاني؟ يعني چهل ميليون. تازه گفت: اگر مي خواهي دو سال اضافه كن. يعني ده ميليون رويش بگذار. مهم اين نيست كه چهار ميليون، ده ميليون، ده سكه، صد تا سكه، مهم اين است كه به داماد فشار نيايد. يك وقت يك كسي مي‌تواند پانصد سكه بدهد. يك وقت يك كسي تا آخر عمرش 50 سكه هم نمي‌تواند بدهد. مهم دختر فروشي نيست. توان داماد و خانواده‌ي داماد است. معروف!

 

كنيز از نظر اجتماعي يك محروميت‌هايي دارد. چون محروميت دارد، اگر خلاف هم كرد، نصف. مثلاً اگر يك آدم آزادي، زن آزادي خلاف كرد، مثلاً با فلان مقدار تنبيه شود، كنيز نصف است. قرآن مي‌فرمايد: «فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذاب‏» (نساء/25) اگر بناست زني خلافكار بود، كنيز هم خلافكار بود، چون كنيز شأنش پايين‌تر است، كيفرش هم بگوييد: نصف است.

 

اين قرآن بود، 1- تشكيل خانواده مقدس است. 2- ازدواج كردن يك ركعت نماز را هفتاد برابر مي‌كند. 3- كار در خانه جهاد است. 4- كار مرد براي خانمش «كالجهاد» است. «الْكَادُّ عَلَى عِيَالِهِ كَالْمُجَاهِد» (كافي/ج5/ص88) مرد براي خانم كار بكند، «كالمجاهد». زن براي شوهرش كار بكند، خود جهاد است. «جِهَادُ الْمَرْأَةِ» (كافي/ج5/ص9)

قسمتی از برنامه درس هایی از قرآن حاج آقا قرائتی تاريخ پخش:  14/05/92

 

بسم الله الرحمن الرحیم

برای خواندن این مطلب به ادامه مطلب حتما می روید


ادامه مطلب

[ پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:زن , نامحرم , دختر نامحرم , عشق , داستان هوس , رابطه های دختر و پسر , رابطه با نامحرم , آثار رابطه با نامحرم ,,

] [ 22:31 ] [ رضا مردانه ( عمار رهبری) ]

[ ]

بسم الله الرحمن الرحیم

سه سخن شیطان به موسی(ع)

1اگر به خاطرت گذشت که چیزی به کسی بدهی در دادن آن تعجیل کن والا تو را پشیمان میکنم

2 با زن بیگانه در جای خلوت منشین و الا تو را به زنا می اندازم.

3 هر گاه غضب بر تو مستولی شد جای خود را تغییر ده و الا تو را به فتنه می اندازم.  

بسم الله الرحمن الرحیم

روزی پیامبر در مسجد نشسته بودند.

عرب بادیه نشینی وارد شد و گفت: ای رسول خدا! من گرسنه ام، لباس مناسبی ندارم، پولی هم ندارم و مقروض هستم. کمکم کنید.

پیامبر به بلال فرمودند: که این مرد را به خانه فاطمه ببر و به دخترم بگو که پدرت او را فرستاده است.

بلال آمد و داستان را برای حضرت زهرا تعریف کرد. حضرت گردنبند خود را که هدیه بود باز کردند و به بلال دادند و فرمودند: که این گردنبند را به پدرم بده تا مشکل را حل کنند.

بلال بازگشت و امانتی را تحویل پیامبر داد. رسول خدا فرمودند: هر کس این گردنبند را بخرد، بهشت را برای او تضمین می کنم.

عمار یاسر آن را خرید و مرد سائل(فقیر) را به خانه خود برد. به او لباس و غذا داد و دو برابر میزان قرض به او پول داد.

سپس عمار غلام خود را صدا زد و گفت: این گردنبند را به خانه فاطمه زهرا می بری و می گویی که هدیه است. تو را نیز به فاطمه بخشیدم.

غلام گردنبند را به حضرت داد و گفت: عمار مرا نیز به شما بخشیده است.

حضرت نیز غلام را در راه رضای خدا آزاد کردند.

غلام گفت: متعجبم! چه گردنبند با برکتی! گرسنه ای را سیر کرد، بی لباسی را پوشاند، قرض مقروضی را ادا کرد، غلامی را آزاد کرد و دوباره نزد صاحبش بازگشت.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

9 راه برای زندگی بهتر

به ادامه مطلب بروید


ادامه مطلب

بسم الله الرحمن الرحیم

 

برای آن دسته از شما که دوست دارید از یکنواختی همیشگی نجات پیدا کنید، در زیر 4 پیشنهاد

ساده آورده‌ایم که کمکتان می‌کند استفاده بیشتری از زندگیتان ببرید و زندگی را با تمام وجود تجربه

کنید و از آن لذت ببرید.

جک لندن گفته است، « درست‌ ترین عملکرد انسان زندگی کردن است، نه وجود داشتن. » خیلی

وقت‌ ها اجازه می‌دهیم زندگی هر طور که دوست دارد بگذرد، هرچه که برایمان پیش می‌آورد را

می‌پذیریم و امروزمان تفاوتی با دیروزمان ندارد. این نسبتاً طبیعی و راحت به نظر می‌رسد، به جز آن

ندای همیشگی در مغزتان که می‌گوید، « وقتش رسیده کمی تغییر ایجاد کنی.»

  
1 - حرف‌های منفی دیگران را نادیده بگیرید
 

اگر به دیگران اجازه دهید بیشتر از اینکه بازده‌ای به زندگیتان بدهند، از آن کسر کنند، تعادل زندگیتان

بر هم خورده و بدون اینکه بفهمید اسیر منفی‌ بافی خواهید شد. نظرات بی‌فایده و آزاردهنده دیگران

را نادیده بگیرید. هیچکس حق قضاوت کردن در مورد شما را ندارد. ممکن است داستان زندگیتان را

شنیده باشند اما مطمئناً نمی‌توانند حس و حالتان را درک کنند. شما هیچ کنترلی روی حرف‌های

دیگران ندارید؛ اما کنترل اینکه به آنها اجازه بدهید این حرفها را به شما بزنند یا نه دست خودتان

است. شما می‌توانید حرف‌های مسموم آنها را رد کنید تا به قلب و فکرتان آسیب نرسانند.

2 - همان کسی باشید که واقعاً هستید

 اگر آنقدر خوش‌شانس باشید که چیزی داشته باشید که شما را از دیگران متمایز کند، به هیچ وجه

آنرا تغییر ندهید. خاص بودن باارزش است. در این دنیای دیوانه که سعی دارد شما را مثل بقیه کند،

جرات این را پیدا کنید که خودِ فوق‌العاده‌تان باشید. و اگر بخاطر متفاوت بودن بقیه به شما خندیدند،

شما هم بخاطر یکسان بودن به آنها بخندید. تنها ایستادن جرات زیادی می‌خواهد اما ارزشش را دارد.

اینکه خودتان باشید بسیار ارزشمند است!


3 - به ندای درونیتان گوش دهید
 

زندگی یا سفری پرمخاطره است یا هیچ چیز نیست. هیچوقت نمی‌توانیم با ادامه کارهایی که همیشه

می‌کنیم، به چیزی تبدیل شویم که می‌خواهیم. تصمیم بگیرید که به ندای درونیتان گوش دهید نه نقطه‌

نظرات بقیه آدمها. همان کاری را بکنید که ته قلبتان مطمئن هستید درست است. راه، راه خودتان است.

ممکن است بقیه در این مسیر با شما همراه شوند اما هیچکس نمی‌تواند این راه را بجای شما بپیماید. و

یادتان نرود که قدردان همه روزهای زندگیتان باشید. روزهای خوب شما را غرق در خوشبختی می‌کنند

و روز های بد تجربه‌تان را بالا می‌برند و بدترین روزها بهترین درس‌ها را به شما می‌دهند.


4 - به استقبال تغییر بروید و از هرچه زندگی برایتان پیش می‌آورد لذت ببرید


 سخت‌ترین قسمت رشد کردن این است که چیزهایی که به آن عادت کرده‌اید را کنار بگذارید و با چیز

هایی جلو روید که برایتان جدید است. بعضی‌وقت‌ها باید دست از نگران بودن، تعجب کردن، شک کردن

برداریدو ایمان داشته باشید که همه چیز خوب پیش خواهد رفت. به سردرگمی‌هایتان بخندید، هوشیارانه

در زمان حال زندگی کنید و از هر چه که زندگی برایتان پیش می‌آورد لذت ببرید. شاید آخر کار به آنجایی

نرسید که ابتدا قصد داشتید، اما به همان جایی خواهید رسید که باید می رسیدید.

بسم الله الرحمن الرحیم

جای تردید نیست که جوان و نوجوان ازخانه و مدرسه و محیط زندگی خویش تاثیر

زیادیمی پذیرد؛اما بیشترین اثر پذیری اواز گروه دوستانش است.از این رو بزرگان

دین گروه دوستان را محک و معیار سنجش انسان به شمار آورده اند.

 پیامبراسلام (ص) می فرماید: انسان برکیش دوستش هست پس بنگرید با چه

کسی دوستی می کنید1.

 حضرت سلیمان(ع) فرموده است: درباره کسی قضاوت نکنید مگر اینکه ببینید

او با چه کسی دوستی دارد زیرا که انسان با دوستان و نزدیکانش شناخته می

شود و به یاران و برادرانش نسبت داده می شود.

 بنابراین باید این قشر را با آثار مثبت و منفی دوست آشنا کرد که علی (ع) در

این رابطه می فرماید: معاشرت با افراد نادان ،اخلاق را فاسد و معاشرت با

خردمندان ، اخلاق  انسان را اصلاح می کند.

 روایات فوق حاکی از تاثیر حتمی معاشرت با دیگران است که عقل سلیم حکم

می کند که انسان اصولی را بر روابط خود تعیین کند.

 برای ایجاد زمینه رشد و جلوگیری از لغزش های اجتمای این قشر(جوان ونوجوان)

باید به موارد زیر توجه کامل داشته باشیم:

 1-ضرورت کناره گیری از دوستان ناباب

 معمولا اکثر تاثیرات منفی و زمینه های ایجاد لغزش های اجتماعی که نسل جوان

را تهدید می کند بیشتر از جانب دوستان نا باب می باشد.

 علی (ع) در این زمینه خطاب به فرزندان و اصحابش فرموده است:

 1-فرزندم از دوستی با افراد احمق و نادان برحذر باش زیرا او اگر بخواهد به تو

نیکی کند زیان می رساند.

 2-از بخیل نیز دوری کن چرا که به هنگام شدیدترین نیازها تو را رها می سازد.

 3-از انسان فاجر و فاسق نیز دوری نما چرا که تو را به چیز کمی می فروشد.

 4-از دوستی دروغگو برحذر باش،زیرا که او مانند سراب است دور را نزدیک و نزدیک

را در نظر تودور می سازد2.

 5-از دوستانی که در فکر و نظر ضعیف هستند وعمل آنها ناشایسته است برحذرباش

زیرا مقیاس سنجش شخصیت هر کس را یارانش تشکیل می دهند.3

 6-همنشین بی خرد مباش،که کار زشت خود را زیبا جلوه داده،دوست دارد تو همانند

او باشی4.

 7-کسی که درباره تو بی پرواست ،دشمن توست5.

 8-قطع رابطه با نادان به اندازه روابط با عاقل (ارزشمند ) است6.

 سخنان فوق نشان می دهد که برخی از گروه های اجتماعی صلاحیت دوستی و روابط

اجتماعی را ندارند و جوانان اگر بخواهند گرفتار فساد و تباهی نشوند باید از افرادی

همچون افراد دروغگو،بخیل،فاسد،خود خواه،وچاپلوس پرهبز نمایند.

 2-...

1-بحار الانوارج74-ص192

2-نهج البلاغه ،حکمت38

3-نهج البلاغه،نامه 69

4-نهج البلاغه ،حکمت293

5-نهج الباغه ،نامه31

6-نهج الباغه ،نامه31

منابع:

1-نهج البلاغه

2-بحارالانوار

3-جوانان در اندیشه دینی،ص93-96،مؤلف حافظ اسدی،انتشارات دارالعلم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

سجاده عشق

 

- مامان! پس كوش؟ همش باید دنبالش بگردم!
- چی كوش؟ باز دنبال چی می گردی؟!
- مامان تو رو خدا بگو كجا گذاشتیش؟دیر شد ، دسته رفت.
- آهان طبق معمول دنبال زنجیرت می گردی! زیر میز مطالعته، خودت اونجا گذاشتیش.
- مرتضی! این دیگه چیه ورداشتی؟!!
- هیچی مامان سجاده نمازمه!
- وا! سجاده برای چی؟ كو تا نماز! تازه می ری مسجد نمازتو می خونی.
- نه مامان امروز با روزای دیگه فرق می كنه! دیشب حاج آقا ستوده روی منبر حرفای قشنگی می گفت، خب دیگه اجازه می دین من برم؟
- نگفتی دیشب آقای ستوده چی می گفت؟
- فعلاً نمی شه ، دیرم شده.خودتون بیاین ببینین.
هیئت راه افتاده بود. پونصد متری از حسینیه دور شده بود. طفلكی مرتضی اول رفته بود حسینیه، خبری از بچه ها نبود .
- آقا ببخشید هیئت از كدوم طرف رفت؟
- عجله كن پسرم خیلی دور نشدند كوچه شهید نظری روبگیر برو بهشون می رسی.
- راستی حالا چه جوری زنجیر بزنم؟! سجاده رو چی كارش كنم؟ نمی شه با یه دست سجاده رو بگیرم و با یه دست هم زنجیر بزنم.
همینجوری با خودش كلنجار می رفت و قدم های كوچكش به دسته عزاداری نزدیكترش می كرد.حرفای حاج آقای ستوده رو تو ذهنش مرور می كرد.
- یكی از مهمترین هدف های قیام آقامون ابی عبدالله الحسین این بوده كه ارزش های دینی مثل نماز كه توسط یزید باز گرفته شده بود احیا بشه
فرزندان عزیزم نشه تا اذون ظهر سینه بزنین ، زنجیر بزنین ، پشت و سینه هاتون به عشق امام حسین سرخ بشه ، اما همین كه وقت نماز رسید شما تماشاچی باشین !! امام عزیز ما عاشقی می خواد كه به حرفاش عمل بكنه در همه زندگی ازشون پیروی بكنه.
- خب چكار كنم؟ اگه توی مسیر مسجد نبود چی؟ اگه هیئت بخواد همینجوری تا امام زاده بره چی؟ من كه نمی تونم تنهایی برم!
بی خیال سجاده رو می برم حالا یه كم خسته می شم دیگه ، چیزی نمی شه كه !
یه نفس راحتی كشید. ته تهای دسته بین بچه های بزرگتر از خودش جاشو پیدا كرد فقط ساكت بود تا دم وآهنگی كه از بلندگو پخش می شد رو درست یاد بگیره تا بتونه خودشو با جمع هماهنگ كنه.
از شادی چشماش برق می زد صدای دلنواز مداح همراه طبل و سنج واقعاً هیجان انگیز بود.
دو بیتی های مداح كه هراز چنداگاهی برای استراحت زنجیر زنان خونده می شد مرتضی رو می برد تو فضای نینوای سال 61.
می برم تا آنكه سیرابت كنم            از كمند حرمله خوابت كنم
در حرم زاری مكن از بهر آب       چون خجالت می كشم من از رباب
تا امام زاده كه محل تجمع همه هیئت ها بود هنوز خیلی راه بود.واقعاً سجاده خسته ش كرده بود اما بهش فكر نمی كرد.با هر زحمتی بود ساعتشو نگاه كرد.
ساعت وقت اذون را نشون می داد.
یه نگاهی به بلند گو كرد ، چشماشو به طبل زن و سنج زن دسته دوخت كه وسط دسته پرشورتر از دیروز می نواختند و می كوبیدن!سرشو برگردوند طرف راست  با تعجب از رفیقش پرسید:
- سعید چرا كسی اذون نمی گه؟!
- پسر اذون برا چی؟ مگه وسط زنجیر زنی كسی اذون می گه
- نه ! ولی
- خب پس چی؟
باز حرفای حاج آقا ستوده یادش اومد
- عزیزان من ظهر عاشورا كه دو لشگر به جنگ می اندیشیدند وقتی یكی از یاران امام یادآوری كرد كه وقت نماز شده حضرت دعاش كردند و از سپاه یزید خواستند فرصت اقامه نماز به آنان بدهد و با اینكه آنان تمایل به دست برداشتن از جنگ نداشتند ، امام به اتفاق یاران خویش به نماز ایستادند. دو نفر از یاران امام خود را سپر قرار دادند و در آن لحظات حساس مرگ و زندگی ، امام نماز را به جماعت اقامه كردند.
- سعید آخه الان وقت نماز ظهره!
- خب می گی چكار كنم ، می خوای برم میكروفن را بگیرم و در اختیار جنابعالی بزارم حضرت آقا اذان بگین؟!!! نه آقا جون، من خودمو ضایع نمی كنم.
- ضایع یعنی چی سعید؟ مگه می خوایم كار بدی بكنیم.مگه دیشب نشنیدی حاج آقا ستوده چی می گفت؟
سعید لحظه ای به فكر فرو رفت.
- ما هر كدوممون وظیفه ای داریم. برای انجام وظیفه دینی باید تمام توانمان را به كار گیریم و تلاش كنیم.
- ای كاش آقای ستوده همراهمون بود ، اونوقت خیلی راحت تر می شد حرفمونو بزنیم.
- حالا كه نیست ، با حاج آقا گلپر صحبت می كنیم.
- حاج آقا سلام
- سلام پسرم! چیزی شده؟ با كسی دعوات شده؟
- نه نه ! می خواس    تم      ب   گم    اذون شد ه  .پس كی نماز می خونیم؟!!
- آفرین به آقا مرتضای گل! نمازم می خونیم. نیم ساعت دیگه تا امام زاده راه داریم ، اونجا همه مون نماز می خونیم.
- ولی حاج آقا الان اول وقت نمازه ، چی می شه همینجا نماز بخونیم؟! آخه من شنیدم كسی كه اول وقت نمازش رو بخونه همراه آقا امام زمان نماز خونده، تازه امام حسین هم روز عاشورا از جنگ دست كشیدند و نماز خوندن.
- پسر جون آخه این همه آدم چه جوری وضو بگیرن ، مهر از كجا بیاریم روی آسفالت مگه می شه نماز خوند!
- حاج آقا می ریم از اون ایستگاه صلواتی آب وضو می گیریم،سنگ هم كه این دوربر فراوونه.از حاج اقا ستوده شنیدم كه اگه مهر نبود روی سنگ هم می شه سجده كرد .
- نخیر ! نمی شه حریف شما بچه های امروزی شد ، یه وقت از بس بهتون می گیم نماز بخونین زلّه می شیم ، یه وقتم اینجوری می كنین! الله اكبر خب باشه بزار ببینم چكار می تونم بكنم. شما هم برین سنگ ریزه ها رو جمع كنین.
- عزاداران عزیز! اجرتون با امام حسین (ع) امروز یه نوجوان 10-12 ساله حرفایی رو زد كه باید همون دعایی كه امام حسین علیه السلام در حق ابوثمامه كرد ، ما هم در حق این نوجوان و همه نوجوون ها و جوون های كشورمون بكنیم.
دعا كنیم كه خداوند همه جوون ها و نوجوون های ما را از نمازگزاران قرار دهد . درسته كه هوا یه كم سرده ولی هیئت همینجا نماز ظهر رو اقامه می كنه و بعد می ریم سمت امام زاده ، حاج آقا ستوده هم قراره خودشون رو به هیئت برسونن ، حالا دیگه هر جا باشن پیداشون می شه.
بزرگتر ها دنبال این نوجوون بودن و مرتباً تحسینش می كردند و تعدادی از جوونا هم كه عشق طبل و سنج و زنجیر بودندغرولندكنان می رفتند تا با شیر آب كنار ایستگاه صلواتی وضو بگیرند.
مرتضی و سعید غرق در لذت انجام وظیفه اشك تو چشماشون موج می زد اشكی برای موفقیتی ماندگار.
به راستی سجاده مرتضی اون روز فرشی برای عرشیان بود .
الله اكبر و الله اكبر      اشهد ان لا اله الا الله...........

 

سید محمد عبداللهی

 

[ جمعه 15 شهريور 1392برچسب:نماز , ظهر عاشورا , طبل ,داستان,امام حسین , هیات های مرودشت , مرودشت,بسیج مرودشت,مرودشتی ها,

] [ 18:25 ] [ رضا مردانه ( عمار رهبری) ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه